متن زير قطعنامه ايست كه با شركت بيش از 200 نفر در "كنفرانس انتقادي اسلام" در تاريخ اول يوني 2008 در شهر كلن آلمان به تصويب رسيد. شركت كنندگان در مورد بندهاي اين قطعنامه پيشنهادات و اصلاحات خود را مطرح و به راي گذاشتند. در پايان، قطعنامه زير به اتفاق آرا به تصويب شرکت کنندگان در كنفرانس رسيد.
------------------------------------------------------------------
قطعنامه مصوب کنفرانس انتقادی اسلام
مصوبه در تاريخ ۱/۶/۲۰۰۸ در شهر کلن آلمان
کنفرانس انتقادی اسلام، از حقوق انساني در رابطه با شکل دادن به زندگی فردی آغاز میگردد. جامعهای که خود را »آزاد« و »دمکرات« معرفی میکند، بايد در چهارچوب مسئولیتهایش، از عهدهی برقراری تساوی حقوق افرادش برآمده، و در حمايت از آن کوشش نماید.
به این سببً ما اقدام وزيرداخله آلمان فدرال، ولفگانگ شُيبله، و ديگر سياستمداران آلمان مبنی بر بهتر شدن هم زیستی مهاجرین از طريق تقويت «هويت مذهبی»، را مورد انتقاد قرار میدهيم. زيرا به اين ترتيب افراد بر اساس هويت گروهی شناخته میشوند، مسئلهای که نه تنها همزيستی و برابري حقوق انساني را تقويت نمیکند، بلکه بر ضعف آن نيز میافزايد.
در موضعگيریهای علني و رسمی، غالباً اسلام به صورت يک دين صلح جو و شکيبا معرفی میشود و هرگاه اعمال خشونت باری به اسم اسلام، چون اعمال تروريستی برای جهاد، تا قتلهای ناموسی و... صورت پذيرد، فوراً به عنوان سوء استفاده از تفسیرمذهبی تعبير میشود. ولی هرگاه موازين عقيدتی اسلام (قرآن، سنت، شريعت) در زير ذرهبين انتقاد قرار گيرد و بررسی شود، آشکار میشود که خشونت به اسم اسلام بواقع از موازين بنيادین این دین است و ابداً منتج از سوء تعبیر و«تحريف» نيست.
اسلام خود را دينی سياسی با دو چهرهی متفاوت نمايان میسازد. دينی که با احکام مذهبی کهنه و سختگیرانه که حق دخالت در کليهی امور اجتماعی را داراست و به حشونت دست ميزند، و همچنين دينی که در مقابل اعلاميه عمومی حقوق بشر جامعهی ملل ايستادگی میکند و مدعي نوع ديگري از اداره جامعه است.
از اين روی نمیتوان درک کرد، به چه سبب شُيبله ميتواند «کنفرانس اسلامی» را به سوی «هم زیستی بهتر» رهنمون شود.
هنگامی که وزير کشور – جهت حل مسئلهی هم زیستی – با نمايندگان اسلامی مذاکره میکند و آنها را تقدير می نماید و برايشان امکانات و امتيازات ویژه ای در نظر میگيرد، در واقع يک برنامهی تبليغات مذهبی پوشيدهای را انجام میدهد. به اين ترتيب مهاجران مجبور میشوند، از طريق نوع وابستگی «مذهبی» شناسايی شوند، حتی اگر در گذشته دين اجدادی آنان برايشان بیتفاوت بوده و يا آن را رد کردهاند.
اگر امروز مهاجریني در آلمان، شديدتر از گذشته، خود را «مسلمان» احساس میکنند و «ارزشهای غرب» را رد مینمایند، اين را بايد يکی از «موفقيتهای» «کنفرانس اسلامی» دانست!
به هر حال اين استراتژی شُيبله در اعطای نقش عمده به سازمانهاي اسلامي واپسگرا در امور هم زیستی، بيشتر یک خدعهی کثیف فرهنگی را به ياد می آورد. چرا که همين سازمانها مانع يک هم زیستی واقعی هستند. اينان فشار شديدي مي آورند، تا زنان مسلمان تحت هيچ شرايطي با مردان غير مسلمان ازدواج نكنند. حجاب زن در اين رابطه يک وسيلهی مؤثر در اجرای اين امر از جمله در عرصه ازدواج است. برعکس، ازدواج ميان مردان مسلمان و زنان غير مسلمان مؤکداً مجاز است، چرا که زن در منطق مردسالاری اسلام مطيع مرد است، بویژه در امور دين. کودکان، دين پدر را به ارث میبرند. اما هم زیستی واقعی به گونهی ديگری است!
به هدف دفاع از خواست يك آينده مترقی و برابرلازم میدانيم، با قاطعيت تمام از فرهنگ سلطه گرايانه اسلامي در همه ابعاد انتقاد نماييم.
ما از همگان میخواهیم، از پيشنهادات و خواستههای زير پشتیبانی کنند:
مادهی ۱- هم زیستی نمیتواند از طريق ترغيب اسلام به دست آيد
۱- هم زیستی يک روند شخصی است، به این سبب می بايد در هر فرد، موجودیت پیدا کند. مجهز کردن سازمانهاي اسلامی با امکانات و امتيازات - همانند کليساهای مسيحی - قادر به ترغيب هيچگونه همزيستی بهتر نيست.
۲- نفی اسلاميزه کردن پنهانی زير پوشش ترغيب به هم زیستی: مهاجران نبايد به لحاظ دين حاکم در زادگاهشان طبقه بندی شوند و به اجتماعات مذهبی مربوطه اختصاص و تقسيم بندي يابند.
۳- سياست و رسانههای عمومی بايد به گروه کثير مهاجرین غير مذهبی توجه نموده، و نمايندهی مناسبی برايشان در نظر گرفته شود.
مادهی ۲- هدف يک اجتماع سکولار است
۱- شرط هم زیستی، اتفاق و يکرنگی است. مدارس دولتی بايد محلی برای چنين اتحاد و اشتراک جمعی باشد و نبايد بر طبق خواسته سازمانهاي مذهبی، سازمان دهی شود.
۲- غيبت در دروس بيولوژی (زيست شناسی)، آموزش جنسی، موسيقی و يا ورزش به دلايل مذهبی، بيان کنندهی مخالفت در امر تعليم و تربيت و افکار دمکراتيک است و از اين روی قابل تحمل نيست.
۳- ما خواهان مدارس بیحجاب هستيم تا بتوانيم پيشرفت دختران و زنان جوان را در رابطه با آزادی فردی آنان در تصميم گيری و حق انتخاب، خارج از موازين مردسالاری، مساعدت نماييم.
۴- به جای آن که دروس اسلامی سطحی و فرقه ای به مرحلهی اجرا درآيد، يک رشتهی جديد، يعنی «آگاهی دينی و جهان بينی ها» تدريس شود که جوانان را بیطرفانه و واقعبينانه با متون اساسی اديان آشنا سازد و همچنين نقد مذهبی و فلسفی، انسانی و اخلاق سکولار را، به آنها بياموزد.
مادهی ۳ ساختار حاکميت اسلامی بايد مورد انتقاد قرار گيرد
۱- سنگسار، قتلهای ناموسی، ختنه زنان، تعقيب همجنسگرايان و يا ازدواجهای اجباری، مفهومی از فرهنگ «ديگر» نيست، بلکه جناياتی است که بايد افشا و ممنوع شود.
۲- تصورات مردسالارانه و رفتار و سلوکی از اين قبيل بايد بدون توجه به اين که در کدام اجتماع يافت می شود، از ميان برود.
۳- يهودی ستيزی نيز در اجتماعات اسلامی غیر قابل پذيرش است.
۴- آزادی در بيان اندیشه، هنر، و علم، اساس انصراف ناپذير يک اجتماع مدرن وباز است و نبايد به دليل تساهل و ممنوعيت های مذهبی قطع گردد.
۵- انتقاد در يک جامعهی آزاد ضروری است. نقد متکی بر واقعيت، نبايد "نژاد ستيزانه" يا "ضد خارجی" و يا "اسلام فوبي" معرفي گردد. و ناشایست و بی اعتبار شمرده شود. بيگانه ستيزی يک شرارت اساسی است که بايد با آن مبارزه کنيم، ولی اين موضوع نبايد ما را از انتقادات دربارهی عقايد و اعمال حقارت آميز و غير انسانی در نظام و سياق اسلامی بازدارد.
۶- ما طالب حراست قانونی از طرف دولت و مساعدتهای مالی برای منتقدين اسلام مانند آيان هيرسی علی، کورت وسترگارد، مينا احدی و سايرين هستيم.
مادهی چهار: آزادي در جهان بينی بايد معيار تصميمات سياسی باشد
۱- در اكثر "كشورهاي اسلامي" آزادی جهان بينی بدون قيد و شرط تضمين نشده است. بنابر اين کسانی که از عقيدهی دينی خود دست برمیدارند، دچار تضييقات و خطرات گوناگون میشوند. از اين جهت مهاجران اپوزيسيون که در زادگاه خود (مثل ايران)، مبارزان سياسی و آسيب ديدگان اسلامی و مرتدین هستند، نبايد پس فرستاده شوند. زيرا آنها با احکام و مجازاتهای سنگيني، همچون شکنجه و اعدام روبرو خواهند شد. آنها بايد به عنوان پناهنده سياسی پذيرفته شوند.
افتضاحي که تا کنون به اندازه کافی در ميان عامهی مردم مورد توجه قرار نگرفته، اين است که اسلاميستها در آلمان از حق اقامت برخوردارند، در حالی که مرتدين و كساني كه مذهب را ترک كرده اند در خطر اخراج قرار میگیرند.
۲- ما از نمايندگان و مقامات دولت آلمان ميخواهيم که در سطح بين المللی جهت اجرا و پيروی از حقوق بشر، در كشورهايي که تحت حاکميت اسلامی اداره میشوند، با اقدامات مؤثری در براندازی قتلهای ناموسی، ختنهی زنان، سنگسار، اعدام و شکنجه و ساير اعمال غير انسانی تلاش كنند. معاهدات سياسی و اقتصادی صريحاً بايد مشروط به پيروی از موازين حقوق بشر باشد.
۳- رژيم های استبدادی، سازمانها و مؤسساتی که پایبند شريعت اسلامی هستند و ترورهای اسلامی را پرورش میدهند و يا نابودي مردم اسرائيل را خواهانند، نبايد اجازه داشته باشند، بيش از اين کمکهای مالي و تقويتي دريافت کنند. اين «ديپلماسی هم آغوشی» با سيستمهای سياسی-مذهبی و نمايندگان نهادهای دينی بايد خاتمه يابد و به جای آن روابطی با اپوزيسيون سکولار و دمکرات در "كشورهاي اسلامی" برقرار شود و توسعه يابد.
------------------------------------------------------------------
قطعنامه مصوب کنفرانس انتقادی اسلام
مصوبه در تاريخ ۱/۶/۲۰۰۸ در شهر کلن آلمان
کنفرانس انتقادی اسلام، از حقوق انساني در رابطه با شکل دادن به زندگی فردی آغاز میگردد. جامعهای که خود را »آزاد« و »دمکرات« معرفی میکند، بايد در چهارچوب مسئولیتهایش، از عهدهی برقراری تساوی حقوق افرادش برآمده، و در حمايت از آن کوشش نماید.
به این سببً ما اقدام وزيرداخله آلمان فدرال، ولفگانگ شُيبله، و ديگر سياستمداران آلمان مبنی بر بهتر شدن هم زیستی مهاجرین از طريق تقويت «هويت مذهبی»، را مورد انتقاد قرار میدهيم. زيرا به اين ترتيب افراد بر اساس هويت گروهی شناخته میشوند، مسئلهای که نه تنها همزيستی و برابري حقوق انساني را تقويت نمیکند، بلکه بر ضعف آن نيز میافزايد.
در موضعگيریهای علني و رسمی، غالباً اسلام به صورت يک دين صلح جو و شکيبا معرفی میشود و هرگاه اعمال خشونت باری به اسم اسلام، چون اعمال تروريستی برای جهاد، تا قتلهای ناموسی و... صورت پذيرد، فوراً به عنوان سوء استفاده از تفسیرمذهبی تعبير میشود. ولی هرگاه موازين عقيدتی اسلام (قرآن، سنت، شريعت) در زير ذرهبين انتقاد قرار گيرد و بررسی شود، آشکار میشود که خشونت به اسم اسلام بواقع از موازين بنيادین این دین است و ابداً منتج از سوء تعبیر و«تحريف» نيست.
اسلام خود را دينی سياسی با دو چهرهی متفاوت نمايان میسازد. دينی که با احکام مذهبی کهنه و سختگیرانه که حق دخالت در کليهی امور اجتماعی را داراست و به حشونت دست ميزند، و همچنين دينی که در مقابل اعلاميه عمومی حقوق بشر جامعهی ملل ايستادگی میکند و مدعي نوع ديگري از اداره جامعه است.
از اين روی نمیتوان درک کرد، به چه سبب شُيبله ميتواند «کنفرانس اسلامی» را به سوی «هم زیستی بهتر» رهنمون شود.
هنگامی که وزير کشور – جهت حل مسئلهی هم زیستی – با نمايندگان اسلامی مذاکره میکند و آنها را تقدير می نماید و برايشان امکانات و امتيازات ویژه ای در نظر میگيرد، در واقع يک برنامهی تبليغات مذهبی پوشيدهای را انجام میدهد. به اين ترتيب مهاجران مجبور میشوند، از طريق نوع وابستگی «مذهبی» شناسايی شوند، حتی اگر در گذشته دين اجدادی آنان برايشان بیتفاوت بوده و يا آن را رد کردهاند.
اگر امروز مهاجریني در آلمان، شديدتر از گذشته، خود را «مسلمان» احساس میکنند و «ارزشهای غرب» را رد مینمایند، اين را بايد يکی از «موفقيتهای» «کنفرانس اسلامی» دانست!
به هر حال اين استراتژی شُيبله در اعطای نقش عمده به سازمانهاي اسلامي واپسگرا در امور هم زیستی، بيشتر یک خدعهی کثیف فرهنگی را به ياد می آورد. چرا که همين سازمانها مانع يک هم زیستی واقعی هستند. اينان فشار شديدي مي آورند، تا زنان مسلمان تحت هيچ شرايطي با مردان غير مسلمان ازدواج نكنند. حجاب زن در اين رابطه يک وسيلهی مؤثر در اجرای اين امر از جمله در عرصه ازدواج است. برعکس، ازدواج ميان مردان مسلمان و زنان غير مسلمان مؤکداً مجاز است، چرا که زن در منطق مردسالاری اسلام مطيع مرد است، بویژه در امور دين. کودکان، دين پدر را به ارث میبرند. اما هم زیستی واقعی به گونهی ديگری است!
به هدف دفاع از خواست يك آينده مترقی و برابرلازم میدانيم، با قاطعيت تمام از فرهنگ سلطه گرايانه اسلامي در همه ابعاد انتقاد نماييم.
ما از همگان میخواهیم، از پيشنهادات و خواستههای زير پشتیبانی کنند:
مادهی ۱- هم زیستی نمیتواند از طريق ترغيب اسلام به دست آيد
۱- هم زیستی يک روند شخصی است، به این سبب می بايد در هر فرد، موجودیت پیدا کند. مجهز کردن سازمانهاي اسلامی با امکانات و امتيازات - همانند کليساهای مسيحی - قادر به ترغيب هيچگونه همزيستی بهتر نيست.
۲- نفی اسلاميزه کردن پنهانی زير پوشش ترغيب به هم زیستی: مهاجران نبايد به لحاظ دين حاکم در زادگاهشان طبقه بندی شوند و به اجتماعات مذهبی مربوطه اختصاص و تقسيم بندي يابند.
۳- سياست و رسانههای عمومی بايد به گروه کثير مهاجرین غير مذهبی توجه نموده، و نمايندهی مناسبی برايشان در نظر گرفته شود.
مادهی ۲- هدف يک اجتماع سکولار است
۱- شرط هم زیستی، اتفاق و يکرنگی است. مدارس دولتی بايد محلی برای چنين اتحاد و اشتراک جمعی باشد و نبايد بر طبق خواسته سازمانهاي مذهبی، سازمان دهی شود.
۲- غيبت در دروس بيولوژی (زيست شناسی)، آموزش جنسی، موسيقی و يا ورزش به دلايل مذهبی، بيان کنندهی مخالفت در امر تعليم و تربيت و افکار دمکراتيک است و از اين روی قابل تحمل نيست.
۳- ما خواهان مدارس بیحجاب هستيم تا بتوانيم پيشرفت دختران و زنان جوان را در رابطه با آزادی فردی آنان در تصميم گيری و حق انتخاب، خارج از موازين مردسالاری، مساعدت نماييم.
۴- به جای آن که دروس اسلامی سطحی و فرقه ای به مرحلهی اجرا درآيد، يک رشتهی جديد، يعنی «آگاهی دينی و جهان بينی ها» تدريس شود که جوانان را بیطرفانه و واقعبينانه با متون اساسی اديان آشنا سازد و همچنين نقد مذهبی و فلسفی، انسانی و اخلاق سکولار را، به آنها بياموزد.
مادهی ۳ ساختار حاکميت اسلامی بايد مورد انتقاد قرار گيرد
۱- سنگسار، قتلهای ناموسی، ختنه زنان، تعقيب همجنسگرايان و يا ازدواجهای اجباری، مفهومی از فرهنگ «ديگر» نيست، بلکه جناياتی است که بايد افشا و ممنوع شود.
۲- تصورات مردسالارانه و رفتار و سلوکی از اين قبيل بايد بدون توجه به اين که در کدام اجتماع يافت می شود، از ميان برود.
۳- يهودی ستيزی نيز در اجتماعات اسلامی غیر قابل پذيرش است.
۴- آزادی در بيان اندیشه، هنر، و علم، اساس انصراف ناپذير يک اجتماع مدرن وباز است و نبايد به دليل تساهل و ممنوعيت های مذهبی قطع گردد.
۵- انتقاد در يک جامعهی آزاد ضروری است. نقد متکی بر واقعيت، نبايد "نژاد ستيزانه" يا "ضد خارجی" و يا "اسلام فوبي" معرفي گردد. و ناشایست و بی اعتبار شمرده شود. بيگانه ستيزی يک شرارت اساسی است که بايد با آن مبارزه کنيم، ولی اين موضوع نبايد ما را از انتقادات دربارهی عقايد و اعمال حقارت آميز و غير انسانی در نظام و سياق اسلامی بازدارد.
۶- ما طالب حراست قانونی از طرف دولت و مساعدتهای مالی برای منتقدين اسلام مانند آيان هيرسی علی، کورت وسترگارد، مينا احدی و سايرين هستيم.
مادهی چهار: آزادي در جهان بينی بايد معيار تصميمات سياسی باشد
۱- در اكثر "كشورهاي اسلامي" آزادی جهان بينی بدون قيد و شرط تضمين نشده است. بنابر اين کسانی که از عقيدهی دينی خود دست برمیدارند، دچار تضييقات و خطرات گوناگون میشوند. از اين جهت مهاجران اپوزيسيون که در زادگاه خود (مثل ايران)، مبارزان سياسی و آسيب ديدگان اسلامی و مرتدین هستند، نبايد پس فرستاده شوند. زيرا آنها با احکام و مجازاتهای سنگيني، همچون شکنجه و اعدام روبرو خواهند شد. آنها بايد به عنوان پناهنده سياسی پذيرفته شوند.
افتضاحي که تا کنون به اندازه کافی در ميان عامهی مردم مورد توجه قرار نگرفته، اين است که اسلاميستها در آلمان از حق اقامت برخوردارند، در حالی که مرتدين و كساني كه مذهب را ترک كرده اند در خطر اخراج قرار میگیرند.
۲- ما از نمايندگان و مقامات دولت آلمان ميخواهيم که در سطح بين المللی جهت اجرا و پيروی از حقوق بشر، در كشورهايي که تحت حاکميت اسلامی اداره میشوند، با اقدامات مؤثری در براندازی قتلهای ناموسی، ختنهی زنان، سنگسار، اعدام و شکنجه و ساير اعمال غير انسانی تلاش كنند. معاهدات سياسی و اقتصادی صريحاً بايد مشروط به پيروی از موازين حقوق بشر باشد.
۳- رژيم های استبدادی، سازمانها و مؤسساتی که پایبند شريعت اسلامی هستند و ترورهای اسلامی را پرورش میدهند و يا نابودي مردم اسرائيل را خواهانند، نبايد اجازه داشته باشند، بيش از اين کمکهای مالي و تقويتي دريافت کنند. اين «ديپلماسی هم آغوشی» با سيستمهای سياسی-مذهبی و نمايندگان نهادهای دينی بايد خاتمه يابد و به جای آن روابطی با اپوزيسيون سکولار و دمکرات در "كشورهاي اسلامی" برقرار شود و توسعه يابد.
No comments:
Post a Comment