Thursday, June 7, 2007

اهمیت و مکان مبارزه علیه تروریسم اسلامی

اهمیت و مکان مبارزه علیه تروریسم اسلامی
جوابیه ایی به رفیق اسد نودینیان
مهرنوش موسوی

رفیق اسد نودینیان در نوشته خود با اتهام زدن به اینکه کمپین ضد اسلامی رفیق مینا احدی در آلمان " ارتجاعی و ساخته و پرداخته دول غربی و کلیسای کاتولیک و موساد!! و..." است و همچنین با پهن کردن جای من در کنار چادر کلیسا تلاش کرده از سایرین با رقابت پیشی بگیرد و با این فورس وارد این جدل شده است. حتما محاسباتی دارد که میتواند به این راحتی اتهام بزند. وی اما تلاش کرده است تا موضع گیری خود را در یک قالب "تئوریکتری" از داده های غوغاسالارانه و عامیانه موجود بریزد. من در نوشته قبلی خود به چنین ادعاهایی پاسخ داده ام. به نظر من نوشته وی علیرغم این تلاش "متفاوت" همچنان فاقد ارزش تئوریک، سیاسی، جامعه شناسانه و مقدم بر هرچیزی در ضدیت ظاهری با مواضع اتخاذ شده تا کنونی میباشد که مورد دفاع رفقایی چون اسد نودینیان نیز بوده و هست. لازم میدانم که ظاهر تئوریک این مدعاها را نقد کنم تا حقایق بیشتری در باره حقانیت این مبارزه مشهود و قابل روئیت شود. رفیق اسد میگوید

" این بار بین کشمکش و تقابل کمپ دولتهای غربی و نهادهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی آن، با کلیسا و رسانه ها و "شخصیتها" ی آن، از یک طرف، با اسلام سیاسی و حرکت و "جنبش" اسلام سیاسی از طرف دیگر، زیر پوشش خودفریبانه و عوام فریبانه "سکولاریسم" در اردوی اول قرار میگیرند
"امروز همان تقابل در پوشش و با چهره ها و پرسوناژها و در صف بندی دیگری از جانب کل اردوگاه غرب در مورد اسلام سیاسی پیش میروند

"این حرکت با شعار آزادی "انتخاب دین" و رویگردانی از دین رسمی و حکومتی به منظور پیوستن به دین دیگری ایجاد شده است. پشت این جریان و دقیقا با همین تابلوی ایکس مسلم دهها نهاد ایجاد شده و با این مختصات دارند فعالیت می کنند کافی است برای گرفتن اطلاعات در زمینه این نهادها در سرچ گوگل اکس مسلم را بنویسید تا لیست بلند بالائی از این جریانات را به شما بدهند. پشت این کمپین از بورژوازی دست راستی غرب تا موساد و کلیسای کاتولیک خوابیده و برایش هزینه می کنند


هم در نقل قولهای فوق از نوشته رفیق اسد و هم سایر منتقدین دیگر این ادعاها موجود است که

پشت این کمپین، دول غربی و رسانه هایشان هستند. چرا که دول غربی برای جنگی که با "دیکتاتورهای اسلامی" دارند، میخواهند زیر پوشش عوام فریبانه "سکولاریسم" با یک کمپین دست راستی، دین دیگری را که همانا مسیحیت میباشد از پنجره وارد کنند. این کمپینی است برای به آغوش کشیدن برگشتگان صف مقابل! همچنان که با بن لادنها و مجاهدین افغان و... در جریان جنگ سرد کردند و..... اگر این مبارزه ارتجاعی نبود باید عموما علیه دین میبود و مسیحیت و ... را نیز زیر ضرب میگرفت
در همین یک پاراگراف چند تا تزضد و نقیض "جدید" هست. اول و مهمتر از همه اینکه نویسنده به این قائل شده است که پس " جنگ تروریستها" هنوز موضوعیت دارد. پس هنوز جدالی که منصور حکمت از آن به عنوان جدال دو قطب تروریستی نام میبرد "کهنه" نشده است و بازبینی و نوآوری در آن مردود است! من در کنگره اول حزب حکمتیست تنها منتقد این سیاست بودم که صحنه سیاسی جهان معاصر را و از جمله جنگ در عراق و یا لبنان و همچنین تهدید نظامی علیه ایران را در چهارچوب این جنگ تروریستی توضیح نمی داد و به لاجرم به نتیجه گیریهای بسیار مهلکی از لحاظ سیاسی میرسید. رفیق اسد و سایر رفقای منتقد این دوره کمپین علیه مذهب، متاسفانه اصلا به این قائل نبوده و نیستند، آنها تزهای خود را که مبنای استراتژیهای متفاوت در حزب حکمتیست است هم آن موقع و هم الان بر این اصل استوار کرده و میکنند که "تصویر جهان از 11 سپتامبر و رساله منصور حکمت امروزه فرق کرده است". نظم خونین جهانی رفیق اسد مدتهاست تک قطبی است. نه خبری از اسلام سیاسی در آن هست، که اگر هست فقط "قربانی" تهاجم غرب و اسرائیل است و نه خبری از مردم! باید پرسید چطور شد که اکنون رفیق اسد و بقیه دارند از دو کمپ سیاسی تروریستی حرف میزنند؟ از دو صف آرایی سیاسی و ایدئولوژیک در مقابل هم حرف میزنند؟ نمیشود هر کجا که در جدل سیاسی به نفع آدم هست، 180 درجه مواضع سیاسی خود را تغییر دهد. "بازبینی و پشیمانی رسمی" اش را اعلام کند و تازه دو قورت و نیمش هم باقی باشد. هر چه باشد منتقدینی مثل من باید در مقابل کسانی امثال رفیق اسد تلاش میکردند نقدی را به این سیستم تفکر تک قطبی وارد کنند. نمیشود الان دیر آمد و عجله هم داشت. به ویژه اینکه جنگ دو صف قرض گرفته میشود تا باز هم همان جهان تک بنی دوباره در یک زرورق دیگری عرضه شود
این فرمت عوض کردن همان سیاستها در قالب جدید با پز اعتراضی است. چرا که اگر کسی مثل من روندهای سیاسی و اجتماعی جهان معاصر را همچنان بر مبنای رساله جنگ تروریستها توضیح بدهد باید به "قطب سوم" و به جهان متمدن هم در این جدال اذعان کند. این جنگ و جدال بالاخره سه طرف داشت! یعنی کسی که خود در تزهایش جدال اسلام سیاسی با دول غربی را به عنوان جدال دو صف میبیند باید به این پاسخ بدهد که پس مردم چه؟ آنها کجا ایستاده اند؟ رفیق اسد در این نوشته خود مجبور شده است به وجود این دو قطب باری به هر جهت اذعان کند، اگر چه هنوز ترجیح داده است بر سر دول غربی برای ما کلی داستانسرایی کند ولی در تمام تحلیل نه معلوم است اسلام سیاسی در خارج کشور چه میکند و نه بطریق اولی مردم تکلیفشان روشن است. قطب سوم را دیگر مانده است چه بکند؟ آیا همچنان ماستمال کند یا برایش پاپوش بتراشد؟ رفیق اسد در تمام طول نوشته خود میگوید سکولاریسم، پوشش عوامفریبانه ایی است که یکی از طرفین این جدال از آن برای پیروزی بر رقیب استفاده میکند! همه جا دارد ثابت میشود که اصلا خبری نیست، آن هم که هست با تردستی خاصی" ناراضیان" و برگشتگان از سیستم حریف " قلمداد میشود. این دیگر از قائل نبودن به جنگ تروریستها در دنیا، هم بدتر و هم غیر مارکسیستی تر و هم غیر انقلابیتر است! اینکه مبارزه مردم، نفرت جهان متمدن و بشریت را یکجا غلفتی در کیسه دول غربی و موساد و کلیسای کاتولیک بریزی، آن را نارضایتی برگشتگان صف حریف جلوه بدهی، دیگر جهل سیاسی نیست، بلکه جهالتی سیاسی و حساب شده است. تبری جستن از موش و گربه بازی نیست، شرکت مستقیم در این موش و گربه بازی است برادر! حواستان هست چه میگویید؟ یا خون کینه ورزی جلو چشمانتان را گرفته است و بعد از سه سال ما باید بار بازبینی مجددتتان را مثل بقیه به دوش بکشیم؟ از کی تا به حال مردم مایملک صف حریف بوده اند که رفت و برگشتشان هم جزو فعل و انفعال جنبش آنها باشد، یا نکند بر عکس است، حریف را ( اسلام سیاسی) را میخواهید وارد صف مردم ناراضی بکنید؟

هر کسی در بهترین حالت اگر این جدال را حتی دو سویه میبیند و مردم را نمی بیند، بهتر است اصلا ابراز نظر نکند. کسانی وارد یک جدال فکری میشوند که میخواهند مقدرات مردم را روشن کنند. اگر اعتقادی به وجود این جنبش ندارند راه سرراستتری برای اعلام این بی اعتقادی به مبارزه مردم هست، تئوری بافی نیاز ندارد. والا به اعتقاد من علت اینکه این سیاست زمینگیر شده است، قبل از هر چیز همین بی امیدی و بی اعتقادی به خود مردم و مبارزه برای عدالت است. این سیاست تحلیلش از دو طرف این جنگ هر چه باشد، تصویرش از مردم بسیار بسیار ناحق و ناعادلانه و زشت است. برای همین هم در نقد خود راه حل و الگوی عملی ندارد. "نکنید" تنها عملی است که به آن فراخوان میدهد! بی افقی و نداشتن راه حل سیاسی و تشکیلاتی برای بسیج مردم، معرفه آن

من که از روز اول همچنان به تحلیل حکمت و مبانی جنگ تروریستها پافشاری میکردم کارم راحت است، هم به راحتی میتوانم جای اسلام را، هم جای دول غربی را و هم بطریق اولی جای مردم را نشان خودشان بدهم. اما برای کسی که جهان برای او تک قطبی بوده است! کسی که مدتهاست نه مردم را میبیند و نه قادر به تفکیک اهمیت مکان اسلام سیاسی در مبارزه یک جنبش است، منطقا باید در این جدل فکری هم از یک طرف، مبارزه علیه اسلام سیاسی را کمرنگ و گاها همسنگ با " نقد مسیحیت" بگیرد و هم مبارزه مردم را و کل جنبش سکولاریستی را باز هم به جیب دول غربی بریزد. با کمی دقت میبینید پس باز هم در این جدل ما فقط در واقع با یک قطب طرفیم! آن هم دول غربی و کلیساها و کمپینهایشان! این دم خروس این تحلیل به ظاهر متفاوت است

رفیق اسد در تزهای خود ادعا میکند که در این "جنگ سرد" ( وقتی آدم نخواهد بگوید جنگ تروریستها کارش با ابداع واژه های جدید مشکل پیدا میکند) دول غربی مانند دوره قبل عمل میکنند. اینکه مجاهدین افغان و بن لادنها را در منطقه سرپا کردند و از برگشتگان و ناراضیان صف مقابل!! در جنگ سرد استفاده کردند. منظور رفیق اسد لابد این است که این بار هم برای از میدان بدر کردن اسلام، با هزینه و پول خاخام ها و کشیشها و طرفداران ادیان دیگر را سرپا میکنند. رفیق اسد به این خاطر معتقد است که این به همین خاطر یک نوع سکولاریسم فریبنده است
این تزها بیشتر از این که به تز شبیه باشد به کف بینی و فال قهوه شبیه است. دو تا برداشت سیاسی سراپا ضد مارکسیستی در آن عجالتا قابل تشخیص هست. اول اینکه ادعا میکند که گویا دول غربی با اسلام دشمنند! دوم اینکه پوشش ایدئولوژیک آنها در این جنگ گویا دینمداری و از همه بدتر مسیحیت خواهد بود. از اولی شروع کنیم. دادن این تصویر که گویا دول غربی مخالف و دشمن اسلام هستند یک تز ناآشنا البته نیست. کاتگوریزه کردن آن را به خود رفیق اسد واگذار میکنم. ما، یعنی صف ما، یعنی رهبر فکری و سیاسی ما، بدرست سالهاست ادعا کرده و ثابت کرده ایم که آمریکا و سایر دول غربی هیچ مشکلی و ذره ایی ناراحتی از دین اسلام ندارند. مشکل دول غربی رام کردن و اهلی کردن و تحت کنترل در آوردن این اسلام و پیروز شدن در جنگ قدرت است. ( اینها جزو تز پایه های دکترین حکمت در باره 11 سپتامبر است، هر کسی حق دارد آن را رد و نقد کند، فقط باید به خود زحمت بدهد سیستم فکری منطقی و مستدلی پشت سیاست خود بگذارد. همینطوری هردنبیلی نمیشود!) دول غربی بیش از هر کسی ظرفیتهای ضد کمونیستی، ضد کارگری و ضد زن و ضد کودک اسلام را میشناسند. آنها میدانند که اسلام در منطقه را برای بسیج وحشیانه علیه انقلاب کارگری و جنبشهای سکولاریستی احتیاج دارند. نه هیئت حاکمه آمریکا و نه متحدینش و نه هیچ دولت غربی دیگری ذره ایی مشکل با سنگسار زن، با بریدن زبان رهبران کارگری، با اعدام کمونیستها، با ملحد خواندن کافرها و... ندارند. مشکل دول غربی اینها نیست و هر کسی دول غربی را دشمن اسلام مینامد در بهترین حالت خودش اغوای موش و گربه بازی اینها از یکسو و متاسفانه جا باز کردن برای "مظلومیت اسلام" از سوی دیگر شده است. دول غربی به ظرفیتهای این لمپنیسم ضد کمونیستی معاصر به شرط اینکه در کنترل آنها باشد وقوف کامل دارند. ثانیا همین دول غربی میدانند که به دو دلیل مهم، مسیحیت و کلیسای کاتولیک قادر به ایفای این نقش نه در متن جنگ تروریستها در نزد افکار عمومی غرب و نه در منطقه خاورمیانه به لحاظ بافت سیاسی و اجتماعی آن نیست. خاورمیانه حتی آمریکای لاتین هم نیست. گر چه در خود آمریکای لاتین هم دول غربی شکست پی در پی سیاستهای خود و ابزار کلیسا را تجربه کردند. در همین دهه های اخیر بیشترین تلاش پست مدرنیستی برای رفرم کردن کلیسا برای قابل تحمل کردنش در این منطقه لاتین صورت گرفته است. مسیحیت هیچگاه این ظرفیت را برای دول غربی در این جدال تروریستی ندارد. شکست دادن مسیحیت در تاریخ مبارزه فکری و سیاسی و طبقاتی در اروپا و مقدرات مبارزه سیاسی در خاورمیانه این امکان را به آنها فعلا نمی دهد. اصلیترین دلیل دیگر وجود یک جنبش خودآگاه سیاسی و چپ در ایران است. هر کسی فکر میکند که غرب میتواند خامنه ایی را ببرد و خاخام فلانی را بیاورد هیچ چیزی در این 27 ساله دستگیرش نشده است. در ایران خدا ور افتاده است. اسلام مدتهاست زیر ضرب است. مگر نمی بینید نوشته هایشان را که میگویند ترمز قطار اعتراضمان را کشیده ایم؟ هم سنگ قرار دادن اسلام سیاسی و پوشش ایدئولوژیک آن با مسیحیت اگر از سر بیسوادی سیاسی نباشد، به اعتقاد من تخفیف دادن به اسلام و همسنگ کردن آن با موقعیت عقب رانده شده دستگاه کلیسای کاتولیک است. الان در مبارزه مردم علیه دین و در مبارزه علیه این دو قطب تروریستی جهان معاصر، اسلام سیاسی یک نقش مهم و ویژه دارد. اسلام پوشش ایدئولوژیک و سیاسی یک طرف این جنگ است ولی مسیحیت و یا ادیان دیگر پوشش ایدئولوژیکی طرف مقابل نیستند. برای همین هم، علیه اسلام سیاسی و دین اسلام بطور اخص یک جنبش سیاسی و فرهنگی و فکری در ایران و خاورمیانه وجود دارد. نمیشود این مبارزه سیاسی مهم را به خاطرعلاقه فلسفی دوستان در نقد روشنگرانه کلی علیه دین تعطیل کرد. به اعتقاد من هر گونه تحلیلی که به هر دلیلی بخواهد این نقش را کمرنگ کند، بویژه جایگاه سیاسی مبارزه علیه اسلام سیاسی را تا سطح روشنگری فلسفی علیه کل دین پایین بیاورد، نه میتواند ادعای سکولاریستی و نه ادعای کمونیستی و انقلابی در روشن کردن جبهه های این نبرد و مقدرات آن داشته باشد. ما کمونیستهایی هستیم که در یک کشور معین میخواهیم تکلیف این نبرد را به نفع مبارزه طبقه کارگر و کل انقلاب کارگری و اردوی اعتراض کمونیستی یکسره کنیم. ما نمی توانیم فقط مسیونر عصر روشنگری باشیم و بر علیه دین بطور کلی کار فلسفی بکنیم. جنبش کمونیستی ایران برای خاتمه دادن به بختک اسلام و افیون دین باید در ایران بزند، قدرت را بگیرد و دست دین را کوتاه کند، سر جایش بنشاند و آنوقت دانشگاهها یش را به روی ابن وراق، ریچارد داوکینز و... باز کند و به طبقه کارگر در سطح بین المللی برای جارو کردنشان یاری کند. ما هر چقدر در رسانه های غربی بطور کلی علیه دین سخن بگوییم، که گفته ایم و باید بیشتر بگوییم، اما یک جایی باید یک جنبش و حرکت سیاسی معینی را بر علیه اسلام سیاسی بطور مشخص و ابژکتیو به میدان بیاوریم. هیچ بدهکاری هم نه به نقد پاپ داریم و نه به مدافعینش. بگذار جنبش ما قدرت سیاسی را بگیرد و یک دولت دینی را خلع سلاح کند، ببینید مردم چطور مدعی این خواهند شد که در قلب اروپا دولت مذهبی پاپ و واتیکان نمی خواهند. ما فیلسوفان عصر روشنگری نیستیم. ما یک جنبش سیاسی برای خلع سلاح و به زیر کشیدن جمهوری اسلامی هستیم. معلوم است که حتی در مبارزه فکری ما برای رسوایی دین، اسلام سیاسی از جایگاه ویژه تری برخوردار است. این چه ربطی به از پنجره وارد کردن مسیحیت دارد؟ در مبارزه جنبش کمونیسم کارگری در نقد دین همیشه نگاه ما به این سمت بوده است. ما خود دین را نیز از دریچه کوبیدن و وزنه دادن به نقد اسلام در نزد مردم ایران بی اعتبار کرده ایم. همه جای دنیا چنین است. قولا دین را هم سیاست عقب رانده است. بالاخره یک جایی قدرت سیاسی را گرفتند و گفتند دست مذهب قطع! ( هنوز صدایش در گوشمان هست) اگر نه، خواهیم دید چه خنده دار خواهد شد که مثلا رفیق اسد تزهای خود را به عصر روشنگری امتداد بدهد و رنسانس را در کیسه "دول شرقی" بریزد، چرا که رنسانس عمدتا با عقب راندن ادیان رسمیت یافته اروپا شناخته میشود
خلاصه کنم. برای کمونیسم در ایران مقابله با دین یعنی جنبش سیاسی و اجتماعی و فکری و فرهنگی راه انداختن که نگاهش به قدرت سیاسی و پایین کشیدن نظام است. در خارج کشور بازتاب این را دیده ایم. ما هیچ وقت در دوره دوم خرداد خودمان را مچل نقد ماکس وبر و کارل پوپر نکردیم. جنبش "نواندیشی دینی" را سیاسی زدیم، یک کنفرانس برلین راه انداختیم هر چی نواندیش بود بی آبرو شد. و دین و آیین و خدا و ملائک را اینجوری سکه کردیم. اینکه نقد فلسفی دین یک عمل باارزش است شکی در آن نیست. من اما دارم از یک جنبش سیاسی و اجتماعی سخن میگویم

3. قطب سوم و جنبش سکولاریستی "عوام فریبی" نیست، جنبش ناراضیان صف حریف هم نیست! وجود دارد و دارد حتی صحنه فکری آکادمیهای دنیا را نیز عوض میکند. اگر کسی این جنبش را و متفکرین و فعالین فعلی آن را در سطح جهان نمی شناسد، لابد به این خاطر است که کمونیسمش احتیاج به سواد زیادی برای شناخت ندارد. یک زمان نه چندان دوری وبر، لوتر، هانتینگتون و ..... الگوهای فکری یک عده بودند. بر خلاف ادعای رفیق اسد، دول غربی مدتها تلاش کردند در غالب اهلی کردن اسلام و آشتی دادنش با حقوق بشر و گفتگوی تمدنها در این جنگ به جایی برسند. نگرفت. الان بر متن استیصال و بی افقی و شکست اینها از یکسو و تجربه جنبش اسلامی از سوی دیگر و ناراضایتی عمومی مردم اروپا در پس بحران بیکاری و حمله به سطح معیشت مردم، جا برای ظهور یک جنبش سکولاریستی و قوی، یک آتیسم جدید فکری باز شده است. باز هم بر خلاف این اطلاعات دست چندم گوگلی، مسیحیت و کلیسای کاتولیک در خود کشورهای آسیای میانه و جمهوریهای شوروی که دمکراسی بازار قلاده های زنگ کلیساهایشان را باز کرد الان دیگر ابزاری مصرف شده و شکست خورده اند. حتی در جنبش پست مدرن دهه های اخیر در خود دستگاه دین کسانی پیدا شدند که تلاش کردند دین را با فمینیسم، با آته ایسم با مدرنیته آشتی بدهند. امروز صحنه دارد عوض میشود. خود خدا و خود دین و موسسات و نهادهای دینی جملگی زیر ضرب این نقد نوینند. نقد اسلام در به جلو آمدن این جنبش جدید آتیستی نقش مهمی ایفاء کرده است، قطعا نه از این رو که اینها همه توطئه غرب است، بلکه به این خاطر که اسلام جلو صحنه سیاست دنیاست. اما جهت اطلاع رفیق اسد باید بگویم متفکرین این جنبش آتیستی نوین بیشترین نقدها و مجاهداتشان در عین حال مقدم بر همه تا کنون علیه کل دم و دستگاه مسیحیت و کلیسای کاتولیک و پروتستان و دول حامی آنها بوده است. الان دارد سر و کله یک جنبش سکولاریستی در اروپای غربی و آمریکا بیش از پیش پیدا میشود که هیچکدامشان را قبول ندارد و به هر دو اعلام جنگ داده است. نمی شود همینطوری روی هوا کل این تحرک مهم را یکجا در گونی کرد. دوستان ما باید به خود زحمت بدهند کتاب "جنون خدا" اثر ریچارد داوکینز را بخوانند. 30 هفته است که این کتاب جزو پرفروش ترین و ممتاز ترین رده بازار کتاب بریتانیا و آمریکاست
کتابی که داوکینز خدا را به راسیست، قاتل کودکان، نجاست.... تشبیه کرده و در دانشکاههای ایران همین دو قسمت ترجمه شده آن الان جزو بهترینهای کتابهای زیرزمینی است. تاک شوهای کریستوفر هایچنز را آن هم در آمریکا دنبال کند که فریاد میزند "دین همه چیز را مسموم میکند" . 32 کتاب با ارزش فلسفی و اجتماعی میشل اونفری از فرانسه را مطالعه کند که پدر دین را در فرانسه در آورده است. کلیسای کاتولیک و کل دین را سکه یک پول کرده است. یا ریاضیدان مهم ایتالیایی پییر گیورگیو اودی فردی چطور اثبات کرده است که " ما نمی توانیم مسیحی باشیم" و بالاخره سالامون را در آلمان همه میشناسند که از قضا هم بر علیه ناسیونالیسم و هم علیه دین و بطریق اولی مسیحیت در آلمان پرچم بلند کرده است. این عضو سابق حزب کمونیست آلمان که بعید نمی دانم به خاطر مترقی نامیدن امثال حسن نصرالله و حماس از این حزب کناره گیری کرده باشد را حداقل قبل از تکفیر کردن مطالعه و سپس رد کند. آیا این جنبش جدید فکری و اجتماعی بی نقص است؟ در بست قابل دفاع است؟ نه! هیچ روند فکری را نباید بدون وسواس قبول یا رد کرد. حتما باید در باره آن تعمق کرد، با متفکرین آن وارد جدل فکری شد. اما یک چیز روشن است. این جنبش سکولاریستی است. جنبشی علیه دین بطور کلی و علیه دول غربی و هم اسلام سیاسی یکجاست! منصور حکمت عروج این جنبش را نوید داده بود. به نظر من مقدم بر هرچیز جا برای شناساندن بیشتر خود حکمت در این جنبش فکری در راس همه باز شده است

این تازه نوک کوه یخ یک جنبش عظیم سیاسی است که دامن دشمنی با اسلام را هم گرفته است. جالب این است که خود همین دول غربی از ظهور یک جنبش ضد دینی جدید سخن گفته و مدام با گارد بسته در باره اش هشدار میدهند. جنبش کمونیسم کارگری پس از منصور حکمت که در آن "سواد سیاسی" و خرد و منطق هم زیر خاکسترهای یک جنگ فرقه ایی به تحلیل رفته است حتی این جنبش را نمی شناسد، چه رسد که به آن وصل یا منتقد آن شود. در حالیکه قرار این بود که رهبری کمونیستی این جنبش بر سر مقدرات مارکسیسم عصر حاضر ولو اینکه قبولش داشته یا نداشته باشد، حداقل احاطه داشته باشد
کمپین اکس مسلم به اعتقاد من بر پایه یک جنبش مادی اجتماعی و فکری ایجاد و کارش گرفته است. این فاکتور تعیین کننده است. ما در خارج کشور کم کمپینهای ضد اسلامی نداشته ایم. آنچه این کمپین را با اقبال مواجه کرده بر خلاف نظریه دوستان، اشتهای ضد اسلامی دول غربی نیست، برآمد یک جنبش سکولاریستی و آتئیستی مهم در این قرن است که گفته بودیم بلند میشود و می آید. آنچه این کمپین را از تلاشهای فلسفی و فکری آته ایستها جدا میکند مبارزه سیاسی آن با دم و دستگاه اسلام سیاسی از یک سو و تروریسم دول غربی و زد و بندشان از سوی دیگر است. رفیق اسد و رفقای دیگر حال با هر نقد و کینه ایی که با کمپین اکس مسلم داشته باشند باید تکلیفشان را با این جنبش روشن کنند، این شتری است که در خانه ما خوابیده است. این یک جنبش مشخص اجتماعی، سیاسی و فکری است. کمونیست بودن دو آتشه در نقد دین از پاسخگویی به این ضرورت در می آید نه در نفی آن
به نظر من سالمون کار بسیار درستی کرد که به اسم خود این کمپین را راه نینداخت. اگر سالمون به اسم خودش این کمپین را راه مینداخت، با تمام مجاهدتهای مهمی که در آلمان علیه دین و بویژه دم و دستگاه گندیده کلیسا و همچنین بر علیه ناسیونالیسم انجام داده است، صرفا به خاطر اسمش و آلمانی بودنش رفقایی مثل اسد پیدا میشدند که وی را به صهیونیست بودن و ارتجاعی بودن و غیره متهم کنند، کار را به کاردان سپرد. گیر دادن به اسم این کمپین که از قضا بهترین قسمت طراحی پروژه آن است و بعد سوار کردن سیاستهای دیگر روی آن، کار پسندیده ایی نیست. به نظر من ایراد کسانی است که در عمر خود بویژه در خارج جنبشهای اجتماعی چپ راه نینداخته اند که مشکلات و پیچیدگیهایش را بشناسند. همه تزها و ایده های اجتماعی منصور حکمت چه در زمینه زنان، کودکان یا پناهندگان وقتی با مقاومتهای به ظاهر رادیکال ملا نقطی این چنینی روبرو شدند کم سو شدند و الان مو لای درز اسم و رسمشان نمی رود ولی قدرت نفوذشان صفر است! این پروژه ها قربانیان همین سیستم فکری شده اند. اما مهم این است که رفقایی که اصلا به یک جنبش آتیستی و سکولاریستی و قطب سوم و مردم در این جدال قائل نیستند با فرسنگها فاصله باید حداقل اگر کمونیستهای زمانه خودشان هستند در مقابل متفکرین جدید ضد دین و این نسل جدید بیخدایان حرف خود را بزنند. با این تزهای عوامانه که نمیشود همه چیز را ارتجاعی خطاب کرد

من ترجیح میدهم از یک جنبش عملی سیاسی دفاع کنم که در روند حرکت خودش موفق بشود حتی یک بچه را بیشتر صاحب این حق کند که روسری سر نکند تا تئوریسین فرقه ایی از کاهنات که مسیونرهای ضد دینی خیلی فهیمی هستند! و متاسفانه در دنیای سیاست استراتژیشان شده " نکنید
من در نوشته قبلی خودم هم گفتم. بسیاری از مسائل مربوط به حق و عدالت، مسائل تئوریکی نیستند. اینها مربوط به انسانیت افراد زیر جلد همان زیپ معروف هستند. مردم دنبال نقد زرق و برقی ما نمی آیند، دنبال این می آیند ببینند کی قادر است جلو ساختن مسجد 2 میلیارد یورویی کلن را بگیرد؟ کی قادر است مدرسه اسلامی را به تعطیلی بکشاند، و حتی یک ذره بیشتر حرمت در سفره مردم بگذارد. من در کشور آلمان میبینم که این کمپین توانسته است یک جنبش سیاسی را علیه اسلام و دین به پیش ببرد، بیایم علیه وجدان خودم حرف بزنم؟ یا بروم دنبال مانیکور کردن ناخنهایم در کلاسهای آکادمیک دین شناسی و نقد تئولوژی ؟

مطلب خود را با نقل قولی از داوکینز برای شناخت بیشتر وی و پوچی ادعای گوگلی رفیق اسد در باره اینکه همه اینها مرتجع هستند به پایان میبرم. ریچارد داوکینز 66 ساله و پرفسور اولسیون بیولوژی دانشگاه آکسفورد است

" تصور کنید دنیایی جلوی روی شماست که در آن دینی وجود ندارد. عملیات انتحاری وجود ندارد، بدون 11 سپتامبر، بدون به صلیب کشیدن و تعقیب شیاطین ( اشاره ایی است به عملکرد جنایتکارانه دین مسیح در قرون گذشته). بدون بحران اسرائیل و فلسطین، بدون قتل عام در بوسنی، بدون تعقیب یهودی به این دلیل که عامل قتل مسیح است، بدون ناآرامیهای شمال ایرلند، بدون مناجیان دین با لباسهای زرق و برقی در تلویزیونها که دست در جیب مردم ساده لوح میکنند، بدون
برای ما آته ایستها فرقی میان مذاهب وجود ندارد. به همین خاطر هم چه ملای اسلامی و چه کشیش مسیحی از نظر ما یک جایگاه را دارند


بلای ناگفتنی که درقلب فرهنگ ما وجود دارد همانا يکتا پرستی است. هرسه دين ضد بشری يهوديت، مسيحيت واسلام ازيک متن بربرمنشانه ی عهد مفرغ بنام توراة (انجيل عهد عتيق) تحول يافته اند. خدای هرسه دين درآسمان ها زندگی می کند. اين مذاهب آشکارا جنبه پدرسالارانه دارند و خدا پدرمقتدرآسمانی است. نتيجه اين امرتحقيروتبعيض عليه زنان، طی دوهزارسال، درکشورهائی بوده است که به بلای اين خدای آسمانی ونمايندگان زمينی او دچارآمده اند. البته اين خدای آسمانی يک خدای حسود هم تشريف دارد. او به بندگی واطاعت همه جانبه ی همه ی آدميان نيازدارد چرا که اونه به قبيله ای معين بلکه برهمه ی مخلوقات حکمروائی می کند. کسانی که اورا نپذيرند يا بايد توبه کنند يا به خيروصلاح خودشان است که کشته شوند

No comments: